بیا .. اتفاق در آغوش های بسته می افتد

آغوشت را از
کابوس های سر ساعتت پس نگرفتم که رویش
دردهایم را بالا بیاورم ..
بیا .. چشم های پر حرفت را بیاور
می خواهم شهرزادترین قصه هایت را
به گوشم بیاوری
و دنیا برای چند دقیقه در تو خلاصه شود ..

بیا .. اتفاق در آغوش های بسته می افتد
بی آنکه به هیچ کجای تقدیر بر بخورد ..


{ هومن شریفی }