ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
31 |
میانِ دفتر شعرم نوشتم رمزورازعشق
حدیث رازهائی که نهفته درنماز عشق
تورا کِی میشود فهمید ای داننده ی اَسرار
بگو ای نازتر، از غنچه ی زیبایِ نازِ عشق
ببین با گردش چشمم، به دنبال تو میگردم
پناه بی پناهانی تو ای تنها نیاز عشق
بدونِ دیدن رویت به عشق تو گرفتارم
به لطف خود مهیا کن، برای دل جواز عشق
چنان غرق نیازم کن که هرگز بی تو ننشینم
صدایم کن که برگردم، به سویت سوزو ساز عشق
من آن درمانده ای هستم، که از قهرِ تو میترسد
ولی با مهر میخواند، تورا ای سرفراز عشق
تمام هستیم یک جا، فدای قهرواحسانت
چواز قهرتو می آید، صدایِ دلنواز عشق
شبِ اندوه و تنهایی، تویی آرامشم ای دوست
توآن چشمی که پنهانی، میانِ چشم بازِ عشق
بیا یکدم نگاهم کن، ببین دور از تو من هرشب
برایت شعر میخوانم، به صوتِ جانگداز عشق
معصومه یزدی
ساکت وآرام با عشق تونجوا میکنم
تاابدیادتورادرسینه برپامیکنم
رازعاشق بـودنم راهمصدا با گریه ام
پاک ومعصومانه درپیش توافشامیکنم
قلب پرمهرتوبوی بیقراری میدهد
من چرادلتنگیم رابی توحاشا میکنم
عطرپاکت درفضای خانه پیچیده هنوز
ازفضای خانه راهی بردلم وامیکنم
شیشه های دل پرازگردوغباربی کسیست
فرش دل رامی تکانم، شیشه راهامیکنم
گربمانی وشود قلبم اقامتگاه تو
خانه ی دل رابه عشق تو محیامیکنم
رفتی وهرگز ندانستی دلم محتاج توست
باورم این بودخود راباتوپیدامیکنم
رفته ای اما دلم بی وقفه یادت میکند
هرکجاباشی تـوراازخودتمنامیکنم
معصومه یزدی