ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
محمد صالح علاء میگه:
هروقت سرتونو روی شونه های محبوبتون گذاشتید،
دلتنگ هارو دعا کنید.
کاش میتوانستم دردتان را دَوا کنم.
همین دردِ دور بودنها،
دیر دیدنها،
دیگر ندیدنها...
همین که جِسممان بهاران است و جانِمان پاییز...
محمد_صالح_علاء
محبوبم! یادمان باشد قرار ما حوالیِ
عطر سیب هاست. شما نباشید دریا تنهاست،
غروب تنهاست، ماسه ها، کوچه ها
و سپیدارها تنهایند...
محمد_صالح_علاء
محبوبم...
قربانیان تبسم تو
در اطراف پاییز افتاده اند.
در حوالی سیمای عاشق
ای دهانت باغ ها،
ای نگاهت آسمان و مهتاب ها
بی تو بودن آسان نیست...
کجاست دستهایت که
روز عاشق را روشن می کرد...؟!
محمد صالح علاء
محبوبم
رازها را به غیر خودت نمیڪَویی ،
چرا که زندڪَی موضوعی خصوصی است
مثل نفس ڪشیدن ؛
من اغلب رازهایم را به خودم میڪَویم
امروز به خودم ڪَفتم :
" اے ڪاش یڪ روز شما را ببینم
و به شما بڪَویم من آن دستیام که همیشه به سوے شما دراز شده "
هر چیزے بهایی دارد و عشق
بهاے رازهاے در دل مانده است ...!!
«حیف حوصله ام پیر شده »
صالحعلا_محمد
محبوب من!
وقتی دلم نمیخواهد هیچکس را در این دنیا ببینم،
به سمت خانهی شما راه میافتم!
محمد_صالح_علاء
بعد نشست تا تهشو خورد ...
"محمد صالح علا"