ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
هنوز منتظرم روزگار برگردد
ورق به حکم تو از انتظار برگردد
جهان قمار مدام است آنچنان که نماند
کسی که داو نهاد از قمار برگردد
دل شکسته ام از مرز آرزو تا کی
شبیه غمزده ای از مزار برگردد
سرم هوایی سنگ است اگر چه، نگذارش
از این شکسته تر از کوی یار برگردد
شرابخانه ی چشم تو را نمی شاید
کسی ز رشحه ی خمش خمار برگردد
دلی که دعوی لطف تو کرده را نگذار
ز سفره ی کرمت شرمسار برگردد
گذشت از تو اگر، آن چنان بجویش که
ز رود شوق، به تو بی گدار برگردد
ز هفت خوان گذراندی مرا مگر که دلم
ز خوان آخری اسفندیار برگردد
پس از هزار زمستان هنوز منتظرم
به قلب یخ زده ام یک بهار برگردد
زینب روزبهانی فر
افتاده ام از پا مگرم راه ببیند
جان راهی از این رفتن جانکاه ببیند
آن شه خبری گیرد از این مردم دلخون
گوهر، نفسی در رخ اشباه ببیند
بر آینه از آه نشسته خط زنگار
ای کاش خطی را ز هزار آه ببیند
من ساخته ام از غم خود کوه ولی کو
آن کس که از آن قدر پر کاه ببیند
از مرز توان رد شده این حسرت بی مرز
دل کاش خوشی را کم و کوتاه ببیند
چون پیکر زخمی پلنگی ته دره
بیرون شدی از این شب بی ماه ببیند
یک عمر نه اما دو سه شب بخت بتابد
دایم نه ولی کاش کسی گاه ببیند
عمق شب من را، مگر از بخت سیاهش
یوسف ته تنهایی آن چاه ببیند
آشفتگی لحظه ی شفاف جنونم
چون آدم دیوانه که ناگاه ببیند...
پروانه ی بی بال و گل سوخته ای را
زینب روزبهانی فر