چرا مرا با ظرف های شکسته مقایسه می کنی..

چرا
مرا با ظرف های شکسته مقایسه می کنی
من که هنوز می توانم تو را صدا کنم
من که هنوز برگ زرد را نشانه ی پاییز می دانم
تنها گاهی از نا امیدی
با افسوس آهی می کشم
سپس پنجره را در سرما می بندم
هنوز تفاوت میوه های تابستانی و زمستانی را می دانم
همانطور که میان اتاق ایستاده بودم
سال تحویل شد
دو سه پرنده
به سرعت پر زدند
سپس در افق گم شدند
سپس پیری ی من و تو آغاز شد ...


{ احمدرضا احمدی }

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.