دنیا دست خواب‌گردانها بود

دنیا دست خواب‌گردانها بود
صحرا مست سراب‌گردان‌ها بود

مشتی تخمه دهان‌شان را بسته است
و این قصه‌ی آفتاب‌گردانها بود

"بیژن ارژن"

مثل حرف زدن گنجشک ها

مثل حرف زدن گنجشک ها
درباره ی باران
پر از شوق ام.
به حیاط می روم
دست پرنده ها را می گیرم
با هم ...

روی سطرهای دفترت می نشینیم

«فرناز خان احمدی»

مگر قراری که با تو بستم و

بی قرار هیچ قراری نبوده ام
مگر قراری که با تو بستم و
هرگز نیامدی


"فرامرز سدهی"

بانوی من!

بانوی من! روان من و جان من که هیچ

حتی شناسنامه من عاشقت شده ست

(احسان پرسا)

این عصرهای پاییزی..

این عصــرهای پاییـــزی

عجـیب بـوی ِ نـفس هـای ِ تـو را می دهـد ...!

گـوئـی ... تـو اتـفاق می افـتی

و مـن دچـار می شـوم ...


"محمدعلی بهمنی"

من گذر فصل ها را..

آرام می آیم

و از گوشه ی لب هایت

برگ های پاییز را جارو می کنم

من گذر فصل ها را

از خطوط صورت تو می فهمم.

 

"فرناز خان احمدی"

تو اما...

باران مرا خیس می‌کند
توفان می‌ترساند
و پاییز افسرده می‌سازد
تو اما ...
چیزی از من باقی نمی‌گذاری ..


"مژگان عباسلو "

همه با قافیه‌ی عشق مصیبت دارند

مشکل از سبک عراقی و خراسانی نیست

همه با قافیه‌ی عشق مصیبت دارند


"حامدعسگری"

پاییز هیچ حرف تازه‌ای برای گفتن ندارد

پاییز هیچ حرف تازه‌ای برای گفتن ندارد
با این‌همه
از منبر بلند باد
بالا که می‌رود
درخت‌ها چه زود به گریه می‌افتند !

"حافظ موسوی"

می‌خواهم برایِ تو نامه بنویسم

می‌خواهم برایِ تو نامه بنویسم

می‌ترسم؛

پست‌چی عاشق‌ت شود

کبوتر برگردد

دق کند وُ دوریت را بمیرد

می‌خواهم برایِ تو نامه بنویسم

می‌ترسم،

شهر رفتنت را بفهمد

رود نبودنت را مرداب شود وُ

خواب، شب را کابوس کند

می‌ترسم؛

در راه، به‌باد برود

بعد به‌دستِ چوپانی برسد وُ

هوایِ گوسفندانش را رها کند وُ

به هوایِ تو

گوسفند شود!

می‌ترسم؛

جاده راه نرود

بن بست شود

خانه خر شود وُ

در، به لنگه بچرخد وُ لج کند وُ

تو نیستی را.. زنگ بزند

می‌خواهم برایِ تو نامه بنویسم

می‌ترسم!

می‌ترسم باز عاشقت شوم...

 

"افشین صالحی"