به صبح، آنچه دهد نور، چشم های تو است

به صبح، آنچه دهد نور، چشم های تو است
به باغ، آنچه دهد شور، خنده های تو است

اگر برآمده هر صبح، آفتاب بلند
یقین  به کسب تلألؤ ز جلوه‌های تو است

از آن شِکر که به هر خنده ات برون ریزد،
هزار جان به فدایت که خون‌بهای تو است

به کوچه، نیمه‌ی شب، پیرِ می فروش سرود،
حدیث درد دل هر که در هوای تو است:

گناه مردن من پای تیغ غمزه‌ی توست
وگر که زنده، به آن شوق بوسه های تو است

اگر زچشمه ی شعرم شراب می جوشد،
ز جانم ی است که در پیچش صدای تو است


سپارمت به خدا، بس تو راست حسن و جمال
فدای عشق تو پیمان ، که هم سزای تو است

حسین جباری

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد