من خود غلط کردم و نصیحت این جوان کردم

من خود غلط کردم و نصیحت  این جوان کردم
خود را به درد سر انداختم و  اذیت سران  کردم
بگذار بمانند  به  نیت و کردار شان که خوشست
من چه سری بودم ‌و نفهمیده ام قصد جان کردم

در زندگی خود بماند ه ام فریاد گرم کس نیست
آخر چرا اشتباه کردم و یادی از این دیگران کردم
گر لال بودم و بهتر این بود نطق بی ارزش عشق
من در شهر عشق ماندم و خود خیر بیکران کردم

این آخرین زمان است و خاموش میشوم یادست
پندی نخواهم گفت وقفلی هم به این دهان کردم
بدبخت منم که درد دل خود را به این و آن گفتم
این کارم خطا بود خود را فدای انس و جان کردم


ای جعفری تو خیری ندیدی و از سپیده هم  بگذر
در چه  رویایی بودی که  خوابت را هم پران کردم

علی جعفری

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد