دردیست در نگاهش، آنرا به کَس نگوید

دردیست در نگاهش، آنرا به کَس نگوید
خو کرده با حضورش، درمانِ آن نجوید

با گریه های عشّاق، عُمریست گریه کرده
رازش ولی کماکان، ماندَست پشتِ پرده

شاهد گرفته او را، صدها هزار عاشق
در دفترِ سکوتش، ثبت است آن دقایق

از درد و غصّه رویَش، پژمرده گشت و پوسید
امّا دلیلِ آنرا، هرگز کسی نپرسید

قلبش ز (مهر) و چشمش، از (آبِ) دیده لبریز
شاید که جانش از عشق، (آتش) گرفته ((پاییز))


حمید گیوه چیان

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد