دلم‌ گرفته است از این روزگار عجیب

دلم‌ گرفته است از این روزگار عجیب
از این هوای مه آلوده و پر غبار غریب
در این سراچه نیست هوای نفس کشیدن
گفتی دوری کنم از مردم این دیار فریب
دگر حوصله ی نوشتن در توانم‌  نیست
چگونه کوک شود سازم با سه تار صلیب
چه فصل های عجیبی در کشاکش سال
در این زمانه خصوصا پاییز و بهار دلفریب

چرا نمی کَنم از دل هوای دیدن و عشق یار
نگو دلزده ام از دوری و فراق یار ناشکیب
نه سبزه مانده نه در آن کوچه باغ رویایی ام
تمام باغ شده و خشک و شوره زار بی ترکیب
لباس شهر سیاه از عزای مردن ها نیست
در این فریب و ریا همه شده اند سوگوار نجیب
زدست رفته انسانیت و شده همه جهل و کین
چرا در دل ننالم از همه در این روزگار بدترکیب
دلم گرفته ای خدا، از این همه رنگ‌ و ریا
دوستی های دروغ و وعده های پرشمار فریب

عسل ناظمی

نظرات 1 + ارسال نظر
Asal Nazemi جمعه 24 آذر 1402 ساعت 09:25 http://Dr.asal.nazemi64

ممنونم و سپاسگزار

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.