ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 | 31 |
بار دیگر روح سرگردان من ، شیطان گرفت
پای را بندی فکند و از کفش ایمان گرفت
یک طرف ابلیس و یکسو کودک ایمان من
هرقدر ایمان من جان داد ، شیطان جان گرفت
هر طبیبی کو به بالین دل مسکین رسید
صد هزاران درد داد و جای آن ایمان گرفت
بخت وارون مرا بین هر قدر جان دادم آه، ..
جای من ، سرگشتگی هایم ، سرو سامان گرفت
سوختم جمله جوانی ، زندگانی را دریغ
آنچه را اندوختم ، زد بر زمین وآن گرفت
جای بختم آن سیه دل کرد گیسویم سپید
نور از چشمم دریغا از دهان دندان گرفت
نیست بادا روزگاران و فلک؛ تا بود و هست
مردمی ها را زمین زد دست نا مردان گرفت
درس اخلاص و دعا درس توکل ، چون فرید
طفل نوپای دلم ، از مکتب قرآن گرفت
فرشید محمودیان صادق