چو هنگام وداع

چو هنگام وداع
چشمان تو
خندان دیدم
پای گل های درین
بی صدا خندیدم
احساسم
در انقضای زمان ها گم شد
روحم اما
در تیره رنگ ها پنهان
لیک تو در من
گم نشدی
غرق شدی
چه باطل اندیشیده ای
همسفر محنت بود
و منی دانستم
که شراب مرگ را
در خودم نوشیدم


شادی خانی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.