آن بلبل در سینه تو مینالد منم

آن بلبل در سینه تو مینالد منم
جگر جگر گوشه ات را
آتش عشق سوزاند پدر

بیا دستان مرا بگیر
دستان من دستمال جیب تو
پاک میکنم عرق از پیشانی تو

با دستهای خسته ات
قصری بساز در دل ویرانه ی من
شاه باش من برده ی تو
به دوش میکشم تو را همه عمر

اگر باز آید آن یار نقابدار
بگو صاحب برده منم
این دل را هرگز نفروشم
که دل شکسته
طاقت لرزیدن ندارد


رقیه مرادی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.