جاده را پیمودم

جاده را پیمودم
پاهای گردانم می دوید
راه کوتاه می شد
و دلم آشووووب

هر آیینه
رسیدن . به مقصد معنی میداد

چون تو آنجا بودی
هر ابتدای هفته

ساحل تاریک بود و سرد
اما دستانت گرم بود و با حرارت

چشمانم را چهره ات غباری میکرد
و لبخندت گره دل باز

ماسه ها . سایه ها را در خود محو میکردند
تا سایه ها عشق را رنگ دهند


ساعت میدوید
و شب ساحل را در می نوردید
نیامده باید می رفتم

پاهای پلاستیکی دوار میل به رفتن نداشت
حال چه کنم با ین دل
می ماند در وقت رفتن

چه کرده ای با این دل
تو در سایه بگو


محمد نظرنژاد

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.