ای ماه ای نایش سرد، هوایش گرم

ای ماه
ای نایش سرد، هوایش گرم
هلالش گرد ، نامش نرم
می زند نقش بر آب و چاه
می زداید ظلمت از راه
کی چنین بود زیبارویی چون خویش؟
کی چنین بود گردونه گویی چون خویش؟
سر تا سرش چال و چاله
نماند بس او چون رخ لاله
فرسنگ ها زمین را عجب فاصله
نکند دریغ آن رنگارنگ را هاله هاله
ز چارده شب کند رنگش به زرد
گویی گردش یک دم پر از زر کرد
بر سر تا پایش تابید سفره پروین افکن
غلطید اختر و اسعد بر خویش خوش دامن
نکند پس آن شب شود بیمار در حال؟
یا نکند پس رفت ز گفته این بد قال؟
نه اورا این‌چنین نمناک در دل نیست
دلش روشن است است و قال وی چنین خم نیست

حفیظ حیدری