در قایقی نشسته و پارو نمی زنی

تسلیم موج هستی و زانو نمی زنی

در قایقی نشسته و پارو نمی زنی

معشوق عطر هستی  و شب های بی کسی

دیگر سری به غربت شب بو نمی زنی

مانده ست در نگاه تو شب های آسمان

جنس ستاره هستی و سوسو نمی زنی

یک عمر ،اضطراب غم و انتظار را

از پلک های پنجره جارو نمی زنی  

آواز من پرنده ی غمگین شعر توست

سازی برای دلخوشی او نمی زنی  

صدها نفر سکوت تو را دوره کرده اند

حرفی به این قبیله ی پُررو نمی زنی ؟

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.