کتابی بودم نخوانده

کتابی بودم نخوانده
کتیبه ای سنگی
باستان شناس ماهری بودی
آمدی
قلبم را گشودی
کلماتم لُکنت گرفتند...

#مینامهرآفرین

راحت و ارام اگر خواهی به گرد دل مگرد

راحت و ارام اگر خواهی به گرد دل مگرد
دل که عمری این سر شوریده سرگردان اوست
قصه دیوانگی بشنو که او جان من است
اخر بیچارگی بین که غیری جان اوست
#سجاد رشیدی پور

دستی خیس از حوالی دریا

دستی خیس از حوالی دریا
مرا به جانب ِ آوازی از طلوع تو می طلبد .
من حریق ِ زنانه ی تشنگی بودم
تو زبانه ی حریق ، آب ، آسایش ، علاقه و آفتاب.
در تو که پهلو به پهلو ی آب زاده می شوم
حسی غریب ،
متاع ملکوت را به ارمغان ِ آینه می آورد
اکنون برهنه می لرزی ، ای سبزینه ی صبور!
در بستر بادها
دستی خیس از خواب ِ روییدن
تو را به جانب ِ آفتابی از طلوع ِ من می طلبد

عفت کیمیایی

باز بوته های علف مست کرده اند

باز
بوته های علف مست کرده اند
سرشان را به هم می کوبند.
هر وقت بوی تو نزدیک می شود
داستان ما همین است ...


شمس لنگرودی

دانه می دهم گنجشک های صبحگاهی را

دانه می دهم گنجشک های صبحگاهی را

پشت پنجره ام

از خرده شعرهایی که شب

از دست های تو

می ریزد بر بی خوابی ها

و بالش لبریز از امیدم


سید علی صالحی