تا سر نکنم در سرت ای مایهٔ ناز

تا سر نکنم در سرت ای مایهٔ ناز
کوته نکنم ز دامنت دست نیاز

هرچند که راهم به تو دورست و دراز
در راه بمیرم و نگردم ز تو باز

#سعدی

من به مردی وفا نمودم و او

من به مردی وفا نمودم و او
پشت پا زد به عشق و امیدم
هر چه دادم به او حلالش باد
غیر از آن دل که مفت بخشیدم

#فروغ_فرخزاد

آیینه‌های روشن ، گوش و زبان نخواهند

آیینه‌های روشن ، گوش و زبان نخواهند

از راه چشـــــم باشد ، گفت و شنود مـــا را

صائب تبریزی

آنکس که مرا از نظر انداخته اینست

آنکس که مرا از نظر انداخته اینست
اینست که پامال غمم ساخته، اینست

شوخی که برون آمده شب مست و سرانداز
تیغم زده و کشته و نشناخته، اینست

ترکی که ازو خانهٔ من رفته به تاراج
اینست که از خانه برون تاخته اینست

ماهی که بود پادشه خیل نکویان
اینست که از ناز قد افراخته، اینست

وحشی که به شطرنج غم و نرد محبت
یکباره متاع دل و دین باخته اینست

"وحشی بافقی"

غرقِ رویای "یک نفر باشی"

فکر کن! در شلوغیِ تهران

عصر پاییز... در به در باشی

شهر را با خودت قدم بزنی

غرقِ رویای "یک نفر باشی"



پویا جمشیدی

یک " تو " می آیی

یک " تو " می آیی
هزاران " دل "
از من می رود

زن ها ...

زن ها ...

گاهی

عاشقانه هایشان را

دم می کنند


و می شود

همان چای خوشرنگ

با عطر هل و دارچین

که کنارِ حبه قندی از عشق


چقدر می چسبد

من عاشق تو هستم

از عشق من به هر سو
در شهر گفت و گویی است
من عاشق تو هستم
این گفت و گو ندارد..