ای کاش می‌دانستی

ای کاش می‌دانستی


در چشمْ‌به‌راهیِ آن مونسِ مشرقی


درگاهِ این خانه از چند دریای گریه گذشته است.

 

خیلی وقت است


بعضی واژه‌ها یاری‌ام نمی‌کنند


مانده عزیزم ... تا تو شبی شاید


گوشه‌ی دفتر موشْ‌خورده‌ای از غبار آن سال‌ها


سطری از حکایتِ مخفیِ مسافرانِ ما را به‌یادآوری!

 

ما ستاره‌ها دیدیم


که دست از عطرِ آفتاب شستند و


در شبِ گلوبُرانِ ماه


از پا درنیامدند.

 

حالا هی نپرس


قصه‌ی غمگینِ آن همه دوست


به کجایِ این بوسه کشید


که لب‌های تشنه‌ی تو هنوز


از طعمِ ترانه می‌لرزند!

 

سیدعلی صالحی