از غَمَت در سینه ام دل بی قراری میکند

از غَمَت در سینه ام دل بی قراری میکند
چَشمِ سوزانـم زِ دردت گریه زاری میکند
گُر گرفتم آتشم ! جـانم بگیری بهتر است
فکرِ عاشق با نگاهت مِی گُساری  میکند
پای من دنبال یادت میدود در کوچه ها
جستجوی باطلی ! دل بی قراری می کند
ماه من در پشت ابری گم شدن سهمم نبود
شک ندارم آهِ من صَد زخم ِ کاری میکند
پشت دستم داغ ِحَسرَت میگذارم با زغال
درکتابی خوانده ام غم جمله جاری میکند

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.